پیش به سوی جسم اسم وفا

پیش به سوی جسم اسم وفا

وسوسه‌ی زایدالوصف شیخ به کشف جسم اسم «وفا سبحانی» از کجا نشاءت می‌گرفت؟
نه مگر که شیخ، فریفته‌ی جلواتی از وفا بود که ربط تام و تمامی به فیزیک او نداشت؟ ذهن و دست حاضر به یراق وفا برای ترکیب الفاظ و خلاّق‌المعانی‌بودنش و درک درست از امکانات شیخ و مکانت او و رهنمودهای دقیق و راهبردی برای استفاده‌ی بهینه از این داشته‌ها در کنار چاشنی مهروزی‌های مکرّر وفا - بی‌آغشتگی به ابتذال و گدایی محبّت و بازی‌دادن یک شیخ پیر چهل و اندی‌ ساله - بود که سخت از شیخ دلبری کرده بود و نه مشخّصات ظاهری وفا؛ که راست این بود که شیخ از این مشخّصات، جز سن و سال این لعبت و منطقه‌ی استقرارش در پایتخت و نیز ایضاً شغل و مشغله‌ی پدرش و اسامی خواهر و برادرش و دانشگاهی که می‌رفت و رشته‌ی تحصیلی‌یی که می‌گذراند، هیچ نمی‌دانست.
تازه به اعتبار دروغی که وفا بابت عکسی که مدّعی شد عکس اوست، بافت، بسا که می‌شد در دیگر مشخّصات ارائه‌شده از سوی او هم تشکیک کرد و آنها را تا روزی که صحّتش در بوته‌ی حقیقت اثبات شود، غیرمنطبق با واقع تلقّی کرد.
ولی حتّی با این فرض، فریبایی «وفا سبحانی» در منظر شیخ تغییر نمی‌کرد و او همان وفای اثیری بود که مهارت شگرفش در دیالوگ‌های زنده و توان بالایش در آف‌نگاری‌های ادیبانه انکارناپذیر بود و نمی‌توانست دغل و دروغ باشد.
شیخ که اینگونه خوش و دلخوش بود، می‌توانست با حفظ همین فاصله‌ی فیزیکی با وفا، مدّت‌های مدید در این حال و احوال خلسه‌گونه باقی بماند و مسیر معاشقه‌ی مجازی با دلدارش را «آهسته و پیوسته» طی کند.
اما اندیشه‌ی لمس جسم اسم وفا رهایش نمی‌کرد و مدام در این اندیشه بود که نخست صوت و صدای وفا را بشنود و اگر شد، با او قرار خارجی بگذارد. شیخ آیا نمی‌دانست که قرابت جسمی، بسا که رابطه‌ی خیال‌انگیز و روءیاگونه‌ای را که میان آن دو بود، مخدوش می‌کرد و شاید برای همیشه بدان خاتمه می‌داد؟
نکند شیخ می‌خواست به جسم وفا سبحانی که هر چه بود، حامل و حاوی بخش قابل توجّهی از او بود، ادای احترام کند و این بخش کلیدی او را ندیده نگیرد و نینگارد.
اگر ادّعای وفا درست از کار درمی‌آمد و او از عکس دختر ناآشنایی که به عنوان عکس خویش برای شیخ ارسال کرده بود، زیباتر بود، روءیت این جسم حتمیّت هم می‌یافت، چرا که سوژه‌ی دیگری بود برای توصیفات شیخ.
شیخ، به خطّ نستعلیق علاقه داشت، عروس خطوط اسلامی که در آن قوس و انحنا و دایره و کشیده به وفور یافت می‌شد. آیا اندام وفا و فراز و فرود آن به برخی حرکات نستعلیق قابل تشبیه و تنظیر نبود و شایسته نبود از منظر یک خطّاط که سه دهه در این حیطه وقت و قوّت صرف کرده بود، مورد ستایش قرار گیرد؟

                             ناتمام. شیخ کمتر از هیچ در ترازوی وفا. نیمه‌شب شنبه ۱۷ اسفند ۸۷، قم




|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : zaxa23
تاریخ : 20 آذر 1394
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: